نصیحت

از مال جهان ز کهنه و نو
دارم پسری به نام خسرو
پیداست که طفل هوشیار است
بر دیده غیر تا چه آید
در چشم پدر بهشت باشد
در دیده ی مادر است حسنی
بشنو ز پدر نصیحتی چند
پس یاد بگیر هرچه گویم
وز خواب سحر گهان بپرهیز
کان را با روح ارتباطی است
پاکیزه بشوی دست و رو را
بر شستن دست و رو چه بهتر
پس شانه بزن به مو و ابرو
کاین کار ضرورت است کردن
چرک گل و گوش تو را نبیند
دانند ترا چه مرتبت هست
کان وقت سخن شود نمایان
هم شسته و هم اتو کشیده
نیکو بستر ز جامه ات خاک
پاکیزه لباس خود به بر کن
باید که به پاکیش بکوشی
چون پاک و تمیز بود زیباست
انگشت مبر به گوش و بینی
ناخن بر این و آن مپیرای
کت قعر دهان شود نمایان
توری که به خلق خوش نیاید
زنهار مکن دراز دستی
بر کاسه دیگری مبر دست
در بند مباش بیش و کم را
آماده خدمتش به جان باش
از گفته ی او مپیچ سر را
خرسند شود از تو خداوند
معقول گذر کن و معدب
پیش همه کس عزیز باشی
بی هوده مگوی و یاوه مشنو
با هوش و سخن نیوش می باش
گیری همه را به چابکی یاد
لب دوخته دار تا توانی
با یک نقطه زبان زیان است
کاید ضرر از نهفتن آن
در قلب بود زبان عاقل
لب باز مکن تو بر تکلم
هر چند ترا در آن ضرر هاست
چیزی ز دروغ زشت تر نیست
هرگز مبری سیاه رویی
یاد آر و دگر دروغ متراش
آن به که بریده باد از کام
عیبش به زبان خویش مپسند
کز مونس بد نعوذ بالله
بالطبع به سفلگی گرایی
تا طبع تو ذی شرف شود نیز
پیچد به چنار ارجمندی
مانند وی ارجمند گردد
کسب هنری کن و کمالی
در ذلت و مسکنت نمیری
بی علم دگر نمی توان زیست
زحمت ببری ز زندگانی
قلب تو به هرچه هست راضی
تحصیل به اختصاص خود کن
ذی فن به جهان ز زی فذون به
آن میر سخنوران نامی
بهتر ز کلاه دوزی بد"
دانستن قدر خود توانست
شاید که به دست آید آسان
چون رفت ز کف به کف نیاید
در سایه وقت می توان یافت
با هیچ گهر خرید نتوان
کن نیک تأمل اندر این باب
وز کرده خود چه برده ای سود
آن روز ز عمر خویش مشمار
وین دفتر درس خواند خواهی
با فاتحه روحم آشنا کن
دانلود دکلمه مرثیه عاشورا با صدای محمد تابناک