عاقبت ضعیفی

قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر
لحم نخورد و ذوات لحم نیازرد
در مرض موت با اجازه دستور
خادم او جوجه ها به محضر او برد
خواجه چو آن طیر کشته دید برابر
اشک تحسّر ز هر دو دیده بیفشرد
گفت چرا ماکیان شدی نشدی شیر
تا نتواند کَسَت به خون کشد و خورد
مرگ برای ضعیف امر طبیعی است
هر قوی اول ضعیف گشت و سپس مرد
دیگر وبلاگم به نام چاخته (طاقچه) شعرهای محلی و فارسی خودم
+ نوشته شده در جمعه چهارم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 15:7 توسط محمد تابناک
|