این جهان پیش رادمردِ حکیم

هست محنت ‌فزای ِغم آباد

 

زن و مرد و شه و گدا دارند

همه از دست این جهان فریاد

 

چشم عبرت گشا ببین که چسان

مسند جم بداد بر کف باد

 

پیرزالی است نوعروس‌ نمای

کرده در زیر خاک بس داماد

 

همه ناکام از زمانه روند

هیچ‌کس نیست از جهان دل‌شاد

 

جامهٔ مرگش آسمان دوزد

هرکه اندر زمین ز مادر زاد

 

 

 

دیگر وبلاگم به نام  چاخته (طاقچه) شعرهای محلی و فارسی خودم